در گذشته، بازارهای عمومی و خصوصی به شدت از هم جدا بودند، اما اکنون با کاهش مرزها و دسترسی بیشتر سرمایهگذاران عادی به بازارهای خصوصی، فرصتهای جدیدی ایجاد شده است. سرمایهگذاران میتوانند با ورود به این بازار به دنبال بازدهیهای بالاتر و تنوع در سبد سرمایهگذاری خود باشند.
مدیران صندوقهای سرمایهگذاری عمومی با چالشهای زیادی مواجه هستند، زیرا با وجود کارایی بازار عمومی، دستیابی به بازدهی بالاتر دشوار شده است. این در حالی است که بازار خصوصی همچنان فضایی برای رشد و بهرهبرداری از فرصتها دارد و هزینههای بالای کارمزد مدیران خصوصی نیز موجب جذابیت بیشتر این بازار میشود.
ترکیب بازار عمومی-خصوصی، همراه با پیشرفتهای فناوری نظیر هوش مصنوعی میتواند نه تنها به بهبود کارایی کسبوکارها بلکه به افزایش قدرت انتخاب و تنوع گزینههای سرمایهگذاری منجر شود. این تحولات میتوانند افقهای جدیدی برای سرمایهگذاران، از جمله دندانپزشکان محلی تا غولهای والاستریت، رقم بزنند.
در روزگاری نه چندان دور، تمایز میان بازارهای خصوصی و عمومی مثل جدایی روشنایی خورشید و ماه بود؛ بازار عمومی با نور روشنی که بر زندگی همه میتابید، پذیرای خیل انبوهی از سرمایهگذاران بود و هر فرد عادی میتوانست با چند دلار، سهام شرکتهای بزرگ را بخرد. اما بازار خصوصی، شبیه باغ نهانی در پشت دیوارِ قلعه، مختص ثروتمندان و مؤسسات بزرگ بود؛ جایی که صرفاً چند ده خانواده قدرتمند یا نهادی با سرمایههای کلان حضور داشتند و هیچ تلاشی برای جذب چکهای هزار دلاری مردمان عادی نمیکردند.
وقتی مرزها کمرنگ میشوند
امروز اما همچون تکههای یخ در گرمای تابستان، دیوارههای میان این دو بازار در حال آب شدن است. شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی بهویژه غولهای بزرگ جای خود را در میدان عمومی باز کردهاند و به دنبال پول همه مردم هستند.
در آمریکا سقف تعریفشده برای «سرمایهگذار واجد شرایط» بهقدری پایین آمده که حدود ۱۸.۵ درصد از خانوارها میتوانند در داراییهای خصوصی سرمایهگذاری کنند؛ رقمی نزدیک به ۲۱ درصد از خانوارهایی که هماکنون سهام عمومی در اختیار دارند. در نتیجه، اندازه مخاطبان برای هر دو بازار تا حد زیادی به هم نزدیک شده است.
کار استادانه بازار عمومی
در آن سوی میدان، مدیران صندوقهای سرمایهگذاری عمومی انگار با معمایی روبرو شدهاند که راهحل سادهای ندارد. بازار عمومی تا حد زیادی کارا شده و دستیابی به بازدهی فراتر از شاخصهای بورس مانند تلاش برای صید ماهی با تور نازک است؛ اغلب مدیران حرفهای در درازمدت نمیتوانند بازار را شکست دهند. اگر سرمایهگذار بخواهد در بازار عمومی بماند، کافی است با هزینهای اندک – شاید ۰.۰۳٪ از داراییها در سال – وارد صندوقهای شاخص شود و بینیاز از پرداخت حقالزحمه گزاف به مدیران باشد.
رازِ بازار خصوصی
اما در آن دست، بازار خصوصی مثل سرزمینی بکر با خاکی حاصلخیز با بازدهیهای بالا دیده میشود. سرمایهگذاران خصوصی که پای صحبتشان مینشینید، از درآمدهای نجومی ناشی از انتخاب و مذاکره با شرکتهای خصوصی و سپس کمک به مدیریت عملیاتی آنها حرف میزنند.
در این سرزمین خبری از صندوقهای شاخص نیست تا فشار روی کارمزدها را کم کند؛ مدیران خصوصی همچنان میتوانند بهراحتی مبالغ هنگفتی بابت خدمات خود طلب کنند و در سود ناشی از رشد شرکت شریک باشند.
تقاطع توانمندیها
اگر شما مدیر یک صندوق عمومی باشید، شاید دستتان توی پوست گردو باشد؛ از یک طرف مشتریان خردهپا و خدمات مشتریان گسترده در اختیار دارید و از طرف دیگر چشم به مدلهای پرهزینه خصوصی دارید که نمیتوانید واردشان شوید.
اما مدیران صندوق خصوصی که تعداد معدودی مشتری نهادی دارند حالا بازار میلیونها دندانپزشک را در نظر گرفتهاند، اما فاقد نیروی فروش و زیرساخت ارتباطی لازمند. اینجاست که میزبانان هر دو سو میتوانند گرد هم آیند و ترکیبی نوین بسازند.
همراهی غولها؛ سرمایه عمومی و خصوصی دست در دست
گزارش فایننشال تایمز نشان میدهد که گروه سرمایهگذاری کپیتال گروپ، بزرگترین مدیر دارایی فعال دنیا، با غول خصوصیسازی KKR به توافق رسیدهاند تا صندوقهای جدیدی را به سرمایهگذاران خرد ارائه دهند. این صندوقها قرار است وامهای خصوصی، تصاحب شرکتها، پروژههای زیرساختی و املاک را در کنار سهام و اوراق قرضه لیستشده ترکیب کنند. اولین صندوق بدهی بهزودی عرضه میشود و از سال ۲۰۲۶ ترکیب سهام عمومی با خریدهای بزرگ نیز فعال خواهد شد.
انگیزه اصلی؛ شور و شوق کارمزدها
سؤال اینجاست که چرا بزرگان عمومی سراغ بازار خصوصی میروند؟ پاسخ ساده است: کارمزد. وقتی بازار عمومی شبیه رودخانهای آرام و قابل پیشبینی میشود، کارمزدها آرامآرام به صفر نزدیک میشوند. اما در باتلاق بازارهای خصوصی میتوان کارمزدهایی کلان طلب کرد و مثل ماهیگیری در برکهای پر از ماهی گرانقیمت، کامیابی تضمینی به نظر میرسد.
داستان طلوع هوش مصنوعی در سرمایهگذاری
فرض کنید مدیران بسیاری از کسبوکارها در کوچه و بازار مثل استادان طراح لباس در کار دوخت و دوز مهارت دارند، اما در بازاریابی و جذب سرمایه دستشان خالی است. همین خلأ موجب پیدایش مشاوران مدیریت شد تا با اطلاعات عمومی کسبوکار، ارزش شرکتها را بالا ببرند.
اما وجه مدرن این ایده در قالب خصوصیسازیهایی است که شرکتهای خصوصی با خرید و بهینهسازی عملیاتی شرکتها، ارزش آنها را چند برابر کنند. اگر شرکت بینوا را با پول کمتری بخرید، با اضافه کردن فناوری و بهبود مدیریت آن را به قیمتی بسیار بالاتر بفروشید، سود کلانی به جیب میزنید.
حالا نوبت هوش مصنوعی است که بازی را دگرگون کند. تصور کنید شرکتی مثل Thrive Holdings، زاده دست سرمایهگذاران Thrive Capital، بهجای تمرکز صرف بر استارتاپهای نوپا، کسبوکارهای معمولی را یکی یکی در آغوش میکشد و با یدککشیدن هوش مصنوعی، آنهارا به سرمنزل مقصود میرساند. این کار شبیه جمعکردن پلیسهها از پارچههای متنوع و تبدیل آنها به قالیچههای گرانبهاست؛ از خدمات حسابداری گرفته تا مدیریت انجمنهای مسکونی، همه زیر چتر هوش مصنوعی رنگ و بویی تازه میگیرند.
نگاه به آینده؛ هوش مصنوعی مربیِ کسبوکارهای خسته
اگر باهوشترین انسانها بتوانند مدیریت یک شرکت لولهکشی یا سمپاشی را بهبود دهند، امروز رایانهها هم میتوانند از پس آن برآیند. کافی است یک مدل هوش مصنوعی را روی ساختار سرمایه و عملیات روزمره بنشانید تا پیشنهادهایی ثروتساز ارائه کند.
در این مسیر، هنوز نقش آدمها گسترده است، اما همه چیز شبیه مسابقهای است که تاختن با اسبهای ماشینی در راهآهنهای قدیمی به نظر میرسد؛ رقابتی که برندهاش کسی است که زودتر به فناوری آویزان شود.
صدای سهامداران متشکل از طیفی از نظرات
سهامداران امروز فقط به افزایش قیمت سهم راضی نیستند؛ عدهای دغدغه محیط زیست دارند و برخی عدالت اجتماعی را سرلوحه میدانند. در گوشهای از پنسیلوانیا، خانواده Bowyer دور یک میز غذاخوری نشسته و با دقت دادههای شرکتی را میکاوند تا به سرمایهگذاران محافظهکار کمک کنند صدای خود را در مجامع عمومی شرکتها بلند کنند.
آنها راهنماهایی منتشر کردهاند که اکنون مؤسسات بزرگی مثل Institutional Shareholder Services و برخی صندوقهای بازنشستگی ایالتی از آنها بهره میبرند. هدفشان رساندن حمایت از قطع برنامههای تنوع و شمول به دستکم ۵ درصد سهامداران است، هرچند تحقق این رقم در شعبههای غیرعملیاتی یک شرکت شاید بیشتر شبیه تلاش برای پرتاب سنگی به سوی ماه باشد.
تجربه تلخ توئیتر
بانکهایی که خرید توئیتر (X) به رهبری ایلان ماسک را تامین مالی کردند، با وامی ۱۳ میلیارد دلاری وارد بازی شدند و سرانجام پس از سه سال، قسط آخر بدهی را به قیمت ۹۸ سنت روی دلار فروختند؛ گویی توپی سنگین را پس از دویدن طولانی به خط پایان کشانده باشند. اما تا آن نقطه، بدهی معلق چیزی شبیه گنجی مفقود در بانکها شده بود.
همین تجربه باعث خلق جادوی اعتبارات خصوصی شد؛ بنگاههایی که با صندوقهای جمعآوریشده در روزهای پر رونق، در روزهای کمرمق وامدهی میکنند و نهتنها نیازی به فروش فوری ندارند، بلکه میتوانند با ثبات بیشتر به موفقیتی همیشگی چشم بدوزند.
کلام آخر
بازار عمومی-خصوصی همان مسیر شگفتانگیزی است که هر دو سوی سرمایهگذاری را به هم پیوند میدهد؛ جایی که کارمزدها همچون آهنربا سرمایهگذاران را به خود میکشاند و هوش مصنوعی مثل دستی پرتوان، چرخهای کسبوکارهای خسته را روغنکاری میکند. در نهایت، این ترکیب نوین شاید افقهای تازهای برای هرکدام از ما رقم زند؛ از دندانپزشکی محله تا غولهای والاستریت.